به گزارش مسیر انرژی، پتروشیمی گچساران در اطلاعیهای از حادثه ناگوار سقوط از ارتفاع و جان باختن مرحوم سجاد عبدالهی، از نیروهای شاغل در بخش داربستبندی این مجتمع در روز پنجشنبه مورخ ۹ مردادماه ۱۴۰۴ خبر داد. در این اطلاعیه ضمن ابراز تأسف عمیق و تسلیت به خانواده محترم آن مرحوم، اعلام شده که بررسی دقیق ابعاد و علل وقوع حادثه از سوی واحد ایمنی و مراجع ذیربط در حال انجام بوده و نتایج آن از طریق مجاری قانونی اطلاعرسانی خواهد شد.
این در حالی است که تنها یک هفته پیش از این حادثه، منطقه سولابدر گچساران شاهد اتفاق دیگری بود. صابر آسایش، یکی از نیروهای خدوم و پرتلاش اداره خدمات عملیات شرکت نفت و گاز گچساران، در هنگام جمعآوری و تخلیه لولههای مازاد دچار سانحه و آسیب شدید گردید و علیرغم تلاشهای کادر درمان، جان خود را از دست داد.
چه اتفاقی برای صابر آسایش افتاد؟
در حادثه فوت صابر آسایش، شاهدان حادثه جزییاتی را بیان کرده اند که در گزارشهای رسمی کمتر به آن پرداخته می شود. حادثه صابر آسایش در ساعت ۱۲:۳۰ شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ رخ داد، زمانی که لوله سنگین روی پای او سقوط کرد و به شدت آسیب رساند. همکاران وی فوراً با اداره «خدمات عملیات» تماس گرفتند و وضعیت را به سرعت اطلاع دادند، هشدار دادند که در صورت عدم امدادرسانی فوری، ممکن است جان صابر در معرض خطر باشد.
با وجود اطلاعرسانی سریع، مراحل اداری باعث تأخیر شدند. مدیران میانی تنها حدود ساعت ۱۳:۰۵ از حادثه مطلع شدند و برخی شاهدان میگویند تماس با مدیرعامل در این زمان یا حتی دیرتر صورت گرفت یا او در دسترس نبود. پرسش مهم کارگران این است: چرا در شرایط بحرانی، فرد دوم شرکت، مدیر عملیات، رأساً دستور اعزام بالگرد جهت امدادرسانی نداده است؟
در گچساران، دو بالگرد امدادی وجود دارد؛ یکی متعلق به شرکت نفت و دیگری برای شهر. تلاش اولیه بر استفاده از بالگرد شهری متمرکز شد، ولی بهدلیل منطقه مرزی بودن حادثه و زیر نظر بودن استان فارس، مجوز از استانداری دریافت نشد. در مرحله بعد، تلاش برای استفاده از بالگرد شرکت نفت صورت گرفت، اما چند مانع عجیب بر سر راه قرار گرفت: خلبان اعلام کرد «ناهار نخوردهام» و نمیتواند پرواز کند، سپس اعلام شد دمای هوا بالاتر از حد مجاز است، و در نهایت، گفته شد بالگرد سوخت ندارد. این موانع، تأخیر چندساعته در ارسال کمکهای امدادی را رقم زد.
بالگرد در نهایت بیش از دو ساعت پس از حادثه، ساعت ۱۴:۴۵، پرواز کرد. هنگام رسیدن به صابر، او نه آتلبندی داشت و نه تثبیت شده بود؛ تنها زخمهایش پانسمان شده بودند تا خونریزی کنترل شود. اما پس از انتقال به بیمارستان، مشخص شد که او به دلیل رسمی نبودن، در بیمارستان شرکت نفت پذیرفته نمیشود و به بیمارستان شهید رجایی منتقل میشود، اما دیگر فرصت نجات ندارد.
شاهدان عینی تاکید میکنند اگر صابر نیروی رسمی شرکت بود، احتمالاً بالگرد زودتر میرسید و امدادرسانی سریعتر انجام میشد. آنها میگویند در لحظات بحرانی، توجه به دیگر مسائل جای نداشت و اگر امدادرسانی بهتر صورت میگرفت، شاید حالا او زنده میماند. کارگران منطقه همچنین میگویند این روند غیراصولی و تعلل در امدادرسانی، منجر به مرگهای پی در پی میشود، از جمله مرگ کارگری به نام «ملکزاده» در چند سال گذشته، که به دلیل پیمانکاری بودن و تأخیر در امدادرسانی جان باخت.
جمع بندی
این دو حادثه تلخ نمادی از چالشها و خطرات موجود در صنعت نفت هستند و سؤالاتی درباره ایمنی محیط کار و الزامات لازم برای محافظت از کارکنان به وجود میآید. آیا واقعاً باید جان جوانان ما به همین سادگی گرفته شود؟ آیا راهحلهای پیشگیرانه و ایمنسازی محیط کار به اندازه کافی در این صنعت اجرا میشوند؟
بررسیهای کارشناسان نشان میدهد که میتوان با اجرای دقیقتر و جدیتر استانداردهای ایمنی، برگزاری دورههای آموزشی منظم و ارتقای آگاهی کارکنان از خطرات محیط کار، حوادث کار را به طور چشمگیری کاهش داد. همچنین، لازم است که مدیران و مسئولان صنایع نفتی به تعهدات خود در زمینه تأمین ایمنی کارکنان پایبند باشند و هر گونه سهلانگاری در این حوزه را به حداقل ممکن برسانند.
این حوادث تلخ باید به عنوان الهامی برای تغییرات اساسی در رویکردهای ایمنی صنعت نفت و پتروشیمی به کار گرفته شوند، تا دیگر شاهد از دست رفتن جوانانمان به دلیل ضعفهای عملیاتی و سهلانگاریها نباشیم.